مطالب و دست نوشته ها

مطالب و دست نوشته ها

انوااع مطالب زیبا خاطرات ، دل نوشته ها ،هنری،یادداشت ها ،داستان ها ،سرگرمی وخاطرات شهدا و ...
مطالب و دست نوشته ها

مطالب و دست نوشته ها

انوااع مطالب زیبا خاطرات ، دل نوشته ها ،هنری،یادداشت ها ،داستان ها ،سرگرمی وخاطرات شهدا و ...

دل نوشته

آری آدمی گاهی اوقات

 همین دل نوشته هایی  که خودش در تنهایی

دست به قلم می شود ،

شاید اشکی نریزد ،

بغضش نترکد

 اما کمی از همه ی این غم ها و

دنیای فانی خالی

 می شود ،

شاید  روحی تازه در وجودش جان بگیرد ،

 آری گاهی هم دست به قلم شدن در خلوت با خود

  و یواشکی  آدمی را سبک می کند

دل نبستم ولی خدایا چرا دلم گرفته ؟؟

دل نوشته ی صبا سادات

دل نبستم ولی خدایا چرا دلم گرفته ؟؟؟!!!؟؟؟

آنقدر گریه کرده ام که دیگر رمق ندارم.

بغضم در گلویم سنگینی می کند.

لعنتی آن قدر گریه کرده ام پس چرا نمی ترکد؟؟؟!!

انگار می خواهد بماند تا به کی؟؟؟؟؟!ندانم؟؟!!

خدایا مگر صبرم چقدر است؟؟!!

خدا نمی شود مرا اینقدر سخت امتحانم نکنی؟؟؟!!!

خدایا این روزها عجیب کم آوردم ...

خدایا فقط از تو می خواهم  کمکم کنی..

خدایا در این دنیای فانی تنها مونس و همدمم تویی ...

با کسی نمی توانم صحبت کنم ،  اما تو همیشه

حرف هایم را می شنوی...

فقط در حضور تو می توانم گریه کنم و اشک بریزم ...

تو فقط اشک هایم را  می توانی ببینی ...

این روز ها کسی مرا نمی فهمد و نخواهد فهمید...

خدایا ازتو میخواهم صبری جمیل و بزرگ به من عطا کنی 

که همیشه  بتوانم سر پا بایستم ...

هیچ وقت در مقابل این بادها نلرزم ....وهیچ حس کم آوردن در وجودم

رسوخ نکند...

خدایا دستانم همیشه دستانم را به درگاهت دراز می کنم تا

هیچ وقت  دستانم را رها نکنی...

سر به سجده می گذارم ودعا  می کنم تا در تواضع حاجتم را برآورده

نمایی ...

خدایا گله ای نداشتم و ندارم ، ببخشید فقط کمی دلم پر شده بود ..

اگر نمی نوشتم شاید سر ریز می شد...

خدای من شکرت بابت همه ی داده ها ونداده هایت  ...

دوستان آخرین شب قدر ما رو یادتون نره ....

                                                                     یا علی ، التماس

گاهی اوقات قدم می زنیم ...

گاهی اوقات  قدم می زنیم ، اما در درون خودمان ،

حواسمان به اطراف نیس که این لحظه ها ،

چگونه می گذرد؟؟!!

با چه کسانی می گذرد ؟؟!!ا

با چه چیزی پر می شود ؟؟؟!!

چه می شود؟؟!!

و در نهایت باید حواسمان باشد که

روزی دیگر این لحظه ها که گذشته بر نخواد گشت ،

دیگر گذشتنش برایمان خاطره ای می شود ،

که شاید حسرت آن را بخوریم.

خدایا کمکم کن باشم ، حواسم به خودم باشد ،

در میان و غم و غصه های این دنیای بی ارزش و

بی وفا گم نشوم ،

الهی ، آمیین ، یا رب العالمین،

سفره عقد آبجی در اردیبهشت ماه 93

دوستان  اینم سفره عقد آبجیم که خودم چیدم و همه ی 

وسیله هایی هم که روش می بینید همه کارهای خودمه  

 از یک نما 

از نماهایی دیگر

sore aghd

دنیای ستارگان

دنیای ستارگان ، دنیایی پر از درخشش و جلاست ،

 

درخشش و نور آن ها از آن بالا بر چشمانت درخشش عجیبی دارد،

 

گویی هایی کوچک که نورشان در بالای سرت همچون فانوس

در ظلمات شب سو سو می زند ،

 

بعضی از آن ها انگار از دور چشمک می زنند ،

 

آری تو ای انسان ناسپاس اگر لحظه ای که در آن ها

غرق شوی ،

 

شاید بر مهربانی و عظمت و جلال خدا فرو  روی ،

 

خداوندا بنازم بر عظمت و جلالت این گونه توانایی

تاب مقاومت

روزی خواهد رسید که آدمی در برابر  هجوم این همه دلتنگی

 

تاب مقاومت را نخواهد داشت ،شاید روزی زمین بخورد،

 

 ولی بازهمچنان مقاوت ادامه خواهد داشت ، بلند خواهد

شد و ادامه خواهد داد...آری  خدا هست ، او خودش دستت

را خواهد گرفت و تو  ای انسان ناشکر اگر هر لحظه اورا در

وجودت حس کنی هیچ وقت از این دلتنگی ها ، از این گریه ها،

سختی ها هز چند زمین بخوری  خسته نخواهی شد

او را همیشه شاکر باش ، بابت هر لحظه نفس کشیدنت،

برای همینکه سالمی ، برای همین که خانواده ای داری

که در تمامی لحظات  در کنارت حضور دارند ، دوستانی داری

که وجودشان برایت ارزشمند است و....

ان شاءالله که همه مان در زندگی همیشه شاکر باشیم...

یا علی ...التماس دعا...

آخرین راه نجات آدم است.

آدم ای دردانه مخلوق من

ای وجودت از وجود روح من

خاک بودی قامتت آراستم

بهترین را برایت خواستم

روح خود را در وجودت کاشتم

طینت قدسی بر او افراشتم

وصله ای از خود برجانت دوختم

علم اسماء خدا آموختم

تا که نفست را نکو آراستم

هر ملائک را به کرنش خواستم

چون ملائک سجده بر آدم نمود

کل مخلوقات را به کرنش خواستم

چون ملائک سجده  بر آدم نمود

کل مخلوقات حسنش را ستود

تو همان گشتی که من خواستم

بهترین مخلوق را آراستم

آدم ای دردانه عرش بقا

وصل نزدیک است تو ما بیا

هیچ دانی در جهان نقش تو چیست؟

خوب بنگر خالق و رب تو کیست

گر منم معبود تو با من شوی

حال داخل شو در رضوان من

تا ابد هستی کنون مهمان من

پاسخ مثبت در آن نور الست

آخرین راه نجات آدم است.

شعر از خانم خباز

یادش بخیر

یادش بخیر

روزهای دلتنگی ، اضطراب ، تشویش ...

خاطرات کودکی ،مدرسه ، دانشگاه ...

زندگی خواهی ، نخواهی در گذر است

پس زندگی کن

آن طور که گویی چون الماس

در خاطرات فردایت بدرخشی

زندگی را هر طور گیری

همان گونه گذرد....

تارهای زندگی

تنیده اند تارهایی بر دلم

چون تارهای ابریشمی

ز پیل های ابریشمی

آری این هاست تار های زندگی ام

روند روان هر کدام به سویی در جریان

ز تار اول آغاز شد زندگی ام

آورد مرا به دنیایی توأم با تلأطم

ز این تار آمدند باقی تارها به میان

تارهایی پیچ در پیچ

همچون کلافی پیچیده اند دور و برم

یکی گوید صبر...

دیگری گوید شکر ...

آن یکی شیطان ...

این یکی فرشته ...

خدایا نگویمت کفر

ولیکن رهایم کن

ز تار های شوم

تار آخرم کی ؟ به کجا؟!!

خواهد برد مرا ؟؟!!!

تودانی چون

بر نهان ، آگاهی ، ای خدا...

حال دگرگون

آمدم به درگاهت ای خدای دانا و رحیم
تا کنم اندکی نجوایت ای خدای بینا و حکیم
توآگاهی ودانی ندارم سنگ صبور
تو دانی و خوانی ذهن این حال خمود
ندارم شکوه از تو ای پروردگار
ولیکن سخت آشفته کرده مراروزگار
چه گویم از این دل بدین روز و حالم
تو خودبهتر دانی چه گذشته به طور و حالم
خدایا نگویم بگیر این حال دگرگون
ولی صبر ده دو چندان به این جان جگرگون
دلم جوشش گرفته خیلی عجیب
چه کنم بدین دل در این دنیای غریب؟!!
گهی گیرد این بغض نابه فرجام تمام وجودم
چرا نگیرم دستگیری از تو که در بند قیدوقیودم
به جنگل روم ، به دریا زنم ای خدا
به صحرا روم ، به هر جا روم ای خدا
به هر کو روم ، نیابم آرامش را
به هر جا زنم نگیرم آسایش را
خدایا چقد قشنگ است این حس و حالم
خدایا نگیر این حس را از جسم و جانم
چه رازی ست نهفته وین حال زارها
بگیر دست خالی ام را از این دارها
زیباست چقدر اشک و آه بدین حال دل
خدایا ممنوم از تو بدین جان دل
ندانم تو چه دانی و بینی وخواهی از آن بالا
ولی هر چه دیدی،صلاحم را خواهی ، تو ای جانا
پروردگارا کنم شکرت به این حال و وجود
چه دیرافتادم بدین عرفان وبه این حال و سجود