مطالب و دست نوشته ها

مطالب و دست نوشته ها

انوااع مطالب زیبا خاطرات ، دل نوشته ها ،هنری،یادداشت ها ،داستان ها ،سرگرمی وخاطرات شهدا و ...
مطالب و دست نوشته ها

مطالب و دست نوشته ها

انوااع مطالب زیبا خاطرات ، دل نوشته ها ،هنری،یادداشت ها ،داستان ها ،سرگرمی وخاطرات شهدا و ...

حتماً حکمت خداست

روزگاری پادشاهی بود که وزیری داشت که همیشه همراه

پادشاه بودوهر اتفاق خیر یا شری که برای پادشاه می افتاد،

خطاب به پادشاه می گفت : " حتماً حکمت خداست !

تا اینکه  روزی پادشاه  دستش را  با چاقو برید  و  وزیر مثل 

همیشه  گفت : " بریده شدن دستت حکمتی دارد !

" پادشاه این بار عصبانی شد و با تندی با وزیر برخورد کرد 

و اورا که به حکمت این اتفاق باور نداشت ،وزیر را به زندان

انداخت. فردای آن روز طبق عادت به شکار بود که عده ای

مردان  بومی  او  را گرفتند  و  خواستند  پادشاه  را  برای

خدایانشان  قربانی کنند.ولی قبل از قربانی کردن،متوجه

شدند دست پادشاه زخمی  است و  آن ها تنها قربانی

سالم و بدون نقص می خواستند. به خاطر همین پادشاه

را آزاد کردند. پادشاه به قصر برگشت و پیش وزیر در زندان

رفت و قضیه را برای او نقل کرد و  گفت  : " حکمت بریده 

شدن دستم را فهمیدم  ولی  حکمت  زندان رفتن تو را

نفهمیدم! " وزیر جواب داد : " اگر من زندان نبودم  حتماً

با تو به شکار می آمدم و من که سالم  بودم  به جای

شما حتماً قربانی می شدم. "

شکرستان